وقتی که نیستی ز خودم سیر می شوم مثل غروب جمعه دلگیر می شوم
هر روز یک خرابه به دوشم کشیده است هر شب به ذوق دست تو تعمیر می شوم
مرد غریبه ییست که از خویش میرمد وقتی به ذهن آینه تصویر می شوم
دیوانه،گیج،گمشده ،عاشق،حواس پرت اینطور پیش جامعه تعبییر می شوم
از یک غرور محض به اشباع می رسم وقتی به جرم عشق تو تحقیر می شوم
یخ بست سینه ام ،کمکم کن ای آفتاب دارم در انتظار تو تبخیر می شوم
ای بی هراس تکیه به فردا مکن که من کم کم برای دیدن تو دیر می شوم
سید حسین حسینی نژاد
از کتاب؛ دارم دیر می شوم؛
ای بی هراس تکیه به فردا مکن که من
کمکم برای دیدن تو دیر میشوم
خیلی قشنگه.
هستی چه بود ؟ اگر که مرا و ترا نداشت
کوهی که هیچ زمزمه ای در وی صدا نداشت