کاغذ پاره های کاهی

اگر روزی آمدی و دیدی که ننوشته ام ، شاید مشکلی دارم . . . شاید که مرده باشم . . .

کاغذ پاره های کاهی

اگر روزی آمدی و دیدی که ننوشته ام ، شاید مشکلی دارم . . . شاید که مرده باشم . . .

سایه ام را دوست ندارم . شاید به این خاطر که مرا تقلید میکند ! مشکل اینجاست که نور را دوست دارم . من نور را میپرستم . باید همیشه روبری نور راه بروم که سایه ام را نبینم .

این که من مینویسم ، از آن است که باید بنویسم . کسی مثل من آنطور که مینویسد زندگی میکند و آنطور که نوشته است می میرد . به هر حال اگر روزی آمدی و دیدی ننوشته ام شاید مشکلی دارم . . . شاید که مرده باشم . . .    .